مهرسامهرسا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

آشیونه سه نفره ما

تابستان رویایی

و باز هم بعد از بیش از سه ماه من اینجام که خاطرات فرشته ی دوست داشتنیمونو اینجا ثبت کنم. تابستونی که گذشت شاید بشه گفت مرز قابل توجهی بوده بین دوران نوزادی و کودکی مهرسا. البته کاری به تعاریف علمی و کتابی ندارم. منظور من از دوران کودکی زمانیه که مفهوم بسیاری از اتفاقات اطرافش و حرف هایی که زده میشه رو نه تنها به خوبی درک می کنه بلکه قادره که فعالانه واکنش نشون بده. مثلا با استفاده از کلمات جواب بده. یا برای آوردن اون شی ئی که بهش گفته شده حرکت کنه، یا با اسباب بازی اونجور که بهش گفته شده بازی کنه. همه ی این اتفاقات هیجان انگیز و زیبا تابستون امسال رو برای ما منحصر به فرد کرد. تابستونی که شاید بشه گفت  در تک تک روزهاش شاهد انجام معجزا...
8 مهر 1394

سومین سفرما، سرعین و اردبیل

سومین سفر ما با دختر نازمون همزمان بود با چهارمین سالگرد ازدواجمون   مهرسا و توپی که همونجا بابا براش خرید در ساحل گیسوم   دختر خوشگلم تو اتوبوس با کلاهی که از آستارا براش خریدم   مهرسا در پیست اسکی الوارس سبلان   گردنه حیران ...
31 خرداد 1394

دخترم حرف می زنه!

با وجود اینکه این روزا کار خاصی غیر از بودن با خانواده ندارم، اما باز هم یه وقتایی گمان می کنم خیلی لحظه ها رو بدون اینکه قدرشونو درست و حسابی بدونم دارن می گذرن. خلاصه که مدام در حال ارزیابی کردن خودم هستم که "آیا واقعا دم رو غنیمت می شمارم!" یا نه. اتفاقای مهمی این روزا در حال وقوعه. یکیش نوع بازی کردن مهرساست. بازیهاش روز به روز دارن هدفمند و هوشمندانه میشن. الان به بازی کردن با وسایل آشپزخونه هم واقعی هم اسباب بازیش علاقه داره. غذا می پزه و به همه ما تعارف می کنه. می گیره به سمت دهنمون و می گه: "می می". با حلقه های رنگی و مکعب هاش خیلی هوشمندانه تر از گذشته بازی می کنه. به تر تیب همه رو از بزرگ به کوچیک می چین...
30 خرداد 1394
1