مهرسامهرسا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

آشیونه سه نفره ما

مهرسا در ماه نهم تولدش

چهارشنبه ی گذشته نهمین ماهگرد تولد مهرسای ما بود. یه وقتایی به خودم میام و می بینم حضور شیرین دختر نازم تو زندگی ما به یکی از اجزای اصلی خانواده ی کوچیکمون تبدیل شده و تصور اینکه یه زمانی این "جزء دوست داشتنی" وجود نداشت سخت به نظر می رسه؛ انگار که از اول بوده به نظرم باید یه وقتایی به خودم یادآوری کنم که این همون موجود ارزشمندیه که یه روزی آرزو بود، اما الان متحقق شده و داره باهام زندگی می کنه در ادامه بعضی از عکسای مهرسا تو ماه گذشته رو گذاشتم:   اولین باری که عسل طلای مامان نون و پنیر خورد!   یه روز که پوشکای دخترم تموم شده بود کهنه و لاستیکیش کردم!   مهرسا در ایام محر...
17 آبان 1393

جشن دندونی مهرسا عسل طلا

پنجشنبه ی گذشته 3 مهر یه مهمونی به مناسبت جشن دندونی دختر خوشگلم گرفتیم. تقریبا همه چیز اونجور که می خواستیم پیش رفت و یه شب به یاد موندنی رو با هم برای دختر نازدونمون ساختیم. همه تو این چند روز خیلی کمک کردن؛ بخصوص خاله امینه که کار طراحی و تزئینات رو انجام داده بود. خیلی عالی شده بود. عکساشو ببینین!   اینم نمایی نزدیک از بادبادکاش. طرح همون عروسکه که رو میزه رو بادبادکا هم کشیده شده   اینم کیکش. بازم همون طرحه. البته نمی دونم چرا سیاهپوست درش آورده!   اینم نمایی از ریسه ها که دخترم داره نشونتون میده   بقیه عکسارم اگه دوست دارید در ادامه ببینید     یه عکس دسته...
5 مهر 1393

احوالات این روزهای مهرسا

نمایی از غذا خوردن مهرسای شکمو چیه مگه؟! دخترم فرنی دوست داره!   چهارشنبه ی هفته ی گذشته دختر عمه ی مهرسا، مهزاد جون به دنیا اومد   چند روز پیش دخترم تو مراسمی که به مناسبت پاسداشت از تپه های سیلک برگذار شده بود، حضور فعال داشت و شعار "سیلک را دریابیم" رو رساتر از همه سر داد!   این هم یه عکس زیبا از دخترم هنگام غروب آفتاب روی ریگزارها   راستی هفته ی پیش دندونای دخترم هم توک زده که تا این لحظه موفق به شکار یه عکس خوب ازش نشدیم. ایشالا به زودی جشن دندون هم براش می گیریم و با عکسای خوشگلش براش اینجا ثبت می کنیم. ...
28 شهريور 1393

مهرسا پس از 6 ماهگی!

هفته ای که گذشت دخترم در تکاپوی انجام دو کار مهم بود. یکی عادت کردن به مزه های جدید و مهمتر از همه خوردن سوپ بود که در این زمینه تونست به موفقیت هایی البته با تلاش های شبانه روزی مامان و بابای خلاقش دست پیدا کنه. تلاش های خلاقانه ای مثل: استفاده از دو قاشق موقع غذا خوردن(یکی دست مهرسا یکی دست مامان!)، درآوردن صدای غرش شیر از طرف بابا،خوردن همزمان سوپ و پوره سیب زمینی(اونی که دوست نداره با اونی که دوست داره!)، تقلید صداهای اعتراضی مهرسا توسط مامان و بابا البته با وولومی به مراتب بلندتر(که در نتیجه بچم کم می آورد) و .... اما کار مهم بعدی نشستن بود! بله دختر عسل طلای مامان بالاخره در پایان هفته ای که گذشت تونست زمانی در حدود 1 د...
9 شهريور 1393

فاز دوم رشد!

امشب تصمیم گرفتیم یه چرخی تو اتاق مهرسا بزنم و یه نگاهی به کمد لباساش بندازم. در کمال تعجب متوجه شدم دخترم وارد فاز دوم رشد دفعتیش شده! لباسایی که تا یک ماه پیش تصورشم نمی کردم حالا حالاها اندازش بشه، دیدم خیلی زیبا به تنش نشسته. خوشم میاد دخترمم مثل خودم می مونه، از پوشیدن لباسای نو ذوق می کنه. با وجود اینکه امشب یه کم کوچولو تب داشت، اما با صبر و حوصله چند دست لباسی که تنش کردم رو پوشید و خندید. با هم کلی بازی کردیم و آواز خوندیم و عکس گرفتیم. خلاصه که شب خیلی خاطره انگیز و خوبی بود. راستی دو روزی میشه که دخترم تونسته چند مرتبه دو تا غلت پشت سر هم بزنه. پیش بینی می کنم که به زودی برای حرکت های بعدی آماده بشه عسل طلای ما...
28 مرداد 1393

امروز شدی 6 ماهه!

14 مرداد، دقیقا همون روزی بود که 6 ماه از بودنت تو خونه ی صمیمی ما گذشت. خونه ای که با عشق تو چیده شد و با حضور تو هر روز گرم و پر نورتر از دیروز شد خورشید بانو! مهر مامان! یه جورایی خوشحالم که هنوز حضور تو، نفس کشیدنت، نگاهای مشتاقانت به من، سرفه های الکیت وقتی می خوای بغلت کنم، خنده های از ته دلت... همه و همه هنوز هیچکدوم نه تنها برام تکراری نشده؛ بلکه هنوز باورش هم برام سخته. باور این که تو رو دارم!  همه میگن بچه وقتی واکسن 6 ماهگی رو زد وارد یه دنیای دیگه میشه! این چند روزی که از 6 ماهگیت گذشته فکر می کنم بهتره این جمله رو اینجوری تصحیحش کنم که تو بعد از 6 ماهگی ما رو بیشتر از گذشته هر لحظه و هر دقیقه بیشتر وا...
18 مرداد 1393

اولین غذای دخترم

امروز دخترم اولین غذای زندگیشو خورد. یه قاشق فرنی آرد برنج با می می مامانی مامان طلا! فکر کنم خیلی دوست داشتی چون با میل خوردی و دنبال بقیش می گشتی البته فکر کنم از اینکه رو صندلی خودتم نشسته بودی خیلی ذوق داشتی به هر حال نوش جونت مهر دلم ...
4 مرداد 1393